خسته از سوختن و ساختنی حق داری
خسته از اینهمه پرپر زدنی حق داری
کرم ابریشمی و جرات پروازت نیست
پیله از ترس اگر هم بتنی حق داری
سپر انداختم و نیزه نشانم دادی
جنگ جنگ است تو باید بزنی حق داری
توبه از نام اگر میشکنم حق دارم
توبه از ننگ اگر میشکنی حق داری
یوسف انقدر شکستست که نشناختی اش
باز هم منتظر پیرهنی حق داری